امانوئل مکرون در سال ۲۰۱۵ و پیش از استعفا به‌عنوان وزیر اقتصاد دولت فرانسوا اولاند نظر خود در مورد دموکراسی فرانسوی را در مصاحبه با روزنامه «Le ۱ » چنین ابراز کرد: «دموکراسی همواره به معنای نوعی ناتمام بودن است... در سیاست‌های فرانسه، این فقدان در شخصیت پادشاه متجلی می‌شود که شدیدا معتقدم فرانسوی‌ها مرگ او را نمی‌خواهند.» شاید برای یک ناظر خارجی این توضیح اندکی مبهم به نظر برسد. منظور او این بود که مردم فرانسه به‌طور غریزی خواهان دولتی قوی با رهبری متمرکز هستند که فرانسه بهترینِ آن را دارد، وقتی قوه مجریه به راستی حکومت می‌کند نه اینکه صرفا به‌عنوان ابزاری برای رقابت‌های ایدئولوژیک و فردی به خدمت گرفته می‌شود.

با این توضیح، «رونالد تی یرسکی» در تحلیلی در شماره فوریه ۲۰۱۸ مجله فارن افرز می‌افزاید: این احساس در سیاست‌های فرانسه طی دو قرن از زمان انقلاب فرانسه تا دو امپراتوری، رژیم ویشی و پنج جمهوری پارلمانی به اجرا در آمده است. در ادوار مدرن، این مساله به‌ویژه برجسته شده است. در سال ۱۹۵۸، آخرین رئیس‌جمهور جمهوری پنجم یعنی «رنه کوتی» شارل دوگل را متقاعد کرد که برای دست و پنجه نرم کردن با بحران نظامی که دولت فرانسوی الجزایر را به لرزه در آورده بود به قدرت بازگردد؛ دولتی که در آن زمان بخشی از فرانسه بود. بحران الجزایر آنقدر بی‌ثبات‌کننده بود که نزدیک بود خشونت را به سرزمین اصلی فرانسه منتقل کند. جمهوری چهارم- با پارلمانی که میان احزاب ناسازگار ایدئولوژیک تقسیم شده بود و رئیس‌جمهوری که ضعیف بود- در آستانه فروپاشی بود. دوگل به محض حضور در قدرت این بحران را به فرصتی برای نگارش قانون اساسی‌ای تبدیل کرد که به رئیس‌جمهوری قدرت کافی برای استیلا بر نظام حزبی از هم گسیخته را می‌داد. او سپس این ریاست‌جمهوری را به نوعی پادشاهی منتخب و فرانسه را به «سلطنت جمهوری‌خواهانه» تبدیل کرد به‌گونه‌ای که مفسران فرانسوی این کشور را از آن زمان چنین نامیده‌اند. با وجود قدرت فراوان این پست اما فقط دو رئیس‌جمهوری از پتانسیل این مقام به شکل کامل استفاده کردند: یکی، شخص دوگل بود و دیگری فرانسوا میتران سوسیالیست. بقیه روسای‌جمهور یا این ابتکار را از دست دادند یا هرگز پا در این وادی نگذاشتند.

اکنون اما در فرانسه عصر مکرون، سومین رئیس‌جمهوری تحول خواه خود را یافته است. همچون دوگل و میتران، مکرون در نظر دارد که چیزی بیش از یک رئیس‌جمهور باشد. او می‌خواهد کارهای بزرگی را کامل کند. البته مکرون، دوگل نیست و مشکلات و دشواری‌های فرانسه هم همان دشواری‌های طی جنگ دوم جهانی یا جنگ الجزایر نیست. اما مکرون دارای حس تقدیر شخصی است شبیه به تقدیر دوگل؛ تقدیری که با این ایده که فرانسه قرن ۲۱ چه باید باشد، در آمیخته است. دیدگاه مکرون در مورد فرانسه در بطن خود عمیقا با اروپا آمیخته است اما فرانسه در کنار آلمان رهبران این قاره هستند. مکرون خواهان این است که اتحادیه اروپا یک قطب اقتصادی شود که نقش مهمی در نظم جهان چندقطبی ایفا می‌کند.

برای رسیدن به این هدف، او بر این باور است که باید اقتصاد فرانسه را بیش از حد جوان سازد. او قصد دارد «خودرضایتی» فرانسوی‌ها را به جاه‌طلبی تبدیل سازد، کشوری که انرژی خود را از دست داده به یک کشور پویا تبدیل کند و کشوری که کارآفرین بود را با حسی از هدف و هدفمندی ملی تجدید سازمان کند. مکرون استراتژی خود را «مرکز گرایی رادیکال» می‌نامد یعنی مرکزی که اصیل و جسور است، با مشکلات قرن ۲۱ (تروریسم، امنیت سایبری، تغییرات آب و هوایی) دست و پنجه نرم کند و فقط میان راست و چپ قدیمی در نوسان نباشد. همان‌طور که مکرون در ماه اکتبر به مجله اشپیگل گفت: «پست مدرنیسم بدترین چیزی بود که می‌توانست برای دموکراسی ما رخ دهد» زیرا ایده یک اسطوره ملی متقاعدکننده را نابود کرد و با آن امکان حس وحدت و هدف ملی نابود شد. او گفت: «زندگی سیاسی مدرن باید معنی نمادگرایی (سمبولیسم) را از نو بیابد. ما باید یک جور قهرمانسازی سیاسی را بسازیم. ما باید یکبار دیگر برای ایجاد روایت‌های بزرگ تغییر کنیم.»

بیرون آمدن از لاک گذشته
وقتی مکرون رقابت‌های خود برای ریاست‌جمهوری را در تابستان ۲۰۱۶ شروع کرد، توجه چندانی به او نمی‌شد. او هرگز نامزد این مقام نشده بود. تجربه او در حکومت داری محدود بود به دو سال به‌عنوان بازرس مالیه در وزارت اقتصاد و دو سال هم به‌عنوان وزیر اقتصاد، صنعت و امور دیجیتال. حتی تا چند ماه پس از ورود او به رقابت ها، سازمان‌های نظرسنجی اصلا او را در نظرخواهی‌های خود به حساب نمی‌آوردند. وقتی رقابت‌ها شروع شد، مکرون سیاستمداران باتجربه را در دل گرد و غبارها به جا گذاشت و از آنها عبور کرد. او در دور اول میدان را به دست گرفت و ۶۶ درصد آرا را در انتخابات میان دوره‌ای ماه می ‌علیه مارین لوپن (رهبر جبهه ملی راست افراطی) به دست گرفت. حزب تازه تاسیس او با عنوان «جمهوری به پیش» (La République en Marche) ۳۰۸ کرسی از ۵۷۷ کرسی را در پارلمان به‌دست آورد. این حزب در کنار حزب متحد خود یعنی «جنبش دموکراتیک» - که حزبی قدیمی بود و در راست میانه ریشه داشت- در مجموع ۳۵۰ کرسی به‌دست آورد و به مکرون امکان داد تا دستور کار قانونی خود را بدون مصالحه‌ای بزرگ به تصویب برساند. پیروزی مکرون نظام حزبی قدیم را از هم گسست. حزب حاکم سوسیالیست سقوط کرد. نامزد این حزب تنها ۶ درصد از آرای ریاست‌جمهوری را به‌دست آورد و این حزب تقریبا ۹۰ درصد از کرسی‌هایش را در پارلمان از دست داد. نامزد جمهوری‌خواه محافظه‌کار نیز نتوانست به دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری برسد و جمهوری‌خواهان ۴۰ درصد کرسی هایشان را از دست دادند. جبهه ملی – که با شکست لوپن شوکه شده بود- به یک کشمکش برای رهبری در غلتید؛ کشمکشی که ممکن است شخص لوپن نتواند از آن کامیاب بیرون آید. ژان لوک ملانشون، یک ضدسرمایه‌دار چپ افراطی و یک عوام‌فریب، بیرق شورش پوپولیستی را برافراشت اما حزب او «فرانسه تسلیم‌ناپذیر» کرسی‌های اندکی در پارلمان دارد و نفوذش در خیابان‌ها بسیار کاهش یافته است. او تاثیر ناچیزی داشته است. در بحبوحه توفان «پوپولیسم بومی» در اروپا و آمریکا، پیروزی مکرون فرانسه را به مدافع ارزش‌های لیبرال دموکراسی و بین‌الملل‌گرایی تبدیل کرد. این شگفت‌آور بود. برای سال‌ها، رکود اقتصادی و ناکامی‌های سیاسی بیشتر مردم فرانسه را به آینده بدبین کرد و علاقه‌مند شدند بیش از آنکه در جهان مشارکت داشته باشند، مورد حمایت قرار بگیرند. در نظرسنجی که در سال ۲۰۱۶ در YouGov انجام گرفت، ۸۱ درصد از پاسخ‌دهندگان در فرانسه گفتند که باور دارند جهان در مسیر بدتر شدن قرار گرفته است و فقط ۳ درصد اعلام کردند جهان در مسیر بهبود قرار دارد. این بدترین نتیجه در میان ۱۷ کشور نظرسنجی شده بود.

رکود اقتصادی فرانسه دلیل بیشتر این بدبینی‌ها بود. راستش، بسیاری به خوبی کار می‌کنند و کیفیت بالای زندگی در فرانسه لااقل برای آنها همچنان هست. اما تصویر بزرگ‌تر جامعه‌ای را نشان می‌دهد که در آن بسیاری برای یک زندگی آبرومند تقلا می‌کنند. رشد تولید ناخالص داخلی فرانسه همواره در سطح متوسط سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) مانده است. همان طور که مکرون اغلب تاکید می‌کند، فرانسه تنها اقتصاد بزرگ اروپاست که بر بیکاری توده‌ای فائق نیامده است. به مدت سه دهه، بیکاری فرانسوی‌ها حدود ۱۰ درصد چرخیده است. در سال ۲۰۱۶، تقریبا ۲۵ درصد از کسانی که در میانگین سنی ۱۶ تا ۲۴سال قرار داشتند و فعالانه در جست و جوی شغل بودند، نمی‌توانستند شغلی بیابند و بسیاری دیگر کاری نیمه وقت داشتند یا شغلی داشتند که کمتر از سطح مهارتشان بود. شکاف میان فقیر و غنی عمیق شده و نرخ فقر افزایش یافته است. فقر در فرانسه به همان اندازه که پدیده‌ای برای جوانان و بیکاران است، پیرمردها و بازنشستگان را هم شامل می‌شود. به گفته صندوق کودکان ملل متحد، حدود ۲۰ درصد از کودکان فرانسوی زیر خط فقر زندگی می‌کنند.

مشکل اساسی اقتصادی این است که در یک سیستم بازرگانی بین‌المللی باز، محصولات و خدمات فرانسوی باید در سطح جهانی رقابت کند یا اینکه سهم بازار را- حتی در داخل- از دست خواهد داد. به لحاظ داخلی، دو نیروی مهم پویایی بخش خصوصی را متوقف می‌کنند: هزینه‌های عمومی سر به فلک کشیده در کنار مالیات‌هایی که برای آن پرداخته می‌شود و یک بازار کار آشکارا مورد حمایت. بخش دولتی فرانسه ۵۶ درصد GDP را در دست دارد و این بزرگ‌ترین سهم در OECD است. مالیات بر حقوق فرانسوی‌ها جزو بالاترین‌ها در جهان است. کارگران فرانسوی نسبت به همتایانشان در دیگر کشورهای توسعه‌یافته بسیار مولدتر هستند، ساعات کمتری را در هفته کار می‌کنند و زمان تعطیلات بیشتری دارند و تعطیلات ملی‌شان هم نسبت به دیگر کشورها بیشتر است. الزام کاری ۳۵ ساعت کار در هفته هزینه‌های اضافه کاری را افزایش می‌دهد و بیکاری را پایین نگه نداشته است. به‌دلیل قواعد سخت مربوط به مرخصی و موارد و پرونده‌های مربوط به اخراج‌های اشتباهی که سال‌ها طول می‌کشد، مرخصی به کارمندان در زمان‌های دشواری برای کارفرمایان بسیار گران تمام می‌شود. بنگاه‌ها هم اغلب این مشکل را با استخدام کارگران موقت حل می‌کنند. این مساله یک بازار کار دولایه را ایجاد می‌کند که میان کسانی که دارای موقعیت دائمی حفاظت شده هستند و کسانی که به دلیل مشاغل و قراردادهای موقتی زندگی دشواری دارند پخش می‌شود.

کار شروع می‌شود
با این حال، مکرون شروعی موفقیت‌آمیز داشته و کار خود را در زمان بهبود شرایط اقتصادی شروع کرده است. رشد تولید ناخالص داخلی فرانسه در حال افزایش و تقریبا به ۲ درصد رسیده است، نزدیک به رشد آلمان و به‌طور کلی منطقه یورو. در پاییز ۲۰۱۷، بیکاری به ۷/ ۹ درصد کاهش یافته است. اعتماد مصرف‌کننده در بالاترین سطح طی یک دهه گذشته است. کسری بودجه ۲۰۱۷ این کشور ۹/ ۲ درصد GDP بود که کمتر از محدودیت ۳ درصدی است که اتحادیه اروپا الزامی کرده است؛ آستانه‌ای که فرانسه چند سالی است از آن رد شده است. در سال ۲۰۱۸، کسری بودجه باید ۶/ ۲ درصد باشد که به معنای کاهش هزینه برنامه ریزی شده دولتی است که موجب کاهش برنامه‌های رفاهی و هزینه‌های نظامی شده که سال بعد جبران می‌شود. (مکرون در نظر دارد تا بودجه نظامی فرانسه هدف ۲ درصدی GDP ناتو تا سال ۲۰۲۵ را محقق سازد). هدف مکرون صرفه جویی در هزینه‌های عمومی تا ۵۱ درصد GDP ظرف ۵ سال است. این یک موفقیت بزرگ خواهد بود، چراکه باعث کاهش چشمگیر مالیات می‌شود. پاریس برای افزایش رشد باید شرکت‌های داخلی و خارجی را به سرمایه‌گذاری در فرانسه ترغیب کرده و مشاغل جدید دائمی به وجود آورد. دولت‌های فرانسه اغلب به استخدام کارمندان بیشتر – از جمله معلمان و کارکنان در نظام مدرسه دولتی- روی آورده‌اند تا بیکاری را کاهش دهند. اما مشاغل بخش‌خصوصی ارزش بیشتری برای اقتصاد به‌وجود می‌آورد.

به معنای وسیع‌تر کلمه، مکرون باید نزاع گسترده فرانسوی‌ها با سرمایه‌داری، سود و ریسک‌پذیری را کاهش دهد. گام اول و مهم مکرون بازنویسی قواعد طولانی مدت بازار کار بود. انتظار می‌رفت که اتحادیه‌های اصلی مقاومت شدیدی در برابر تغییر به خرج دهند. با این حال، دولت بیشتر تابستان را صرف مشاوره با آنها کرد.حتی «کنفدراسیون عمومی کار» (CGT)، متحد سابق حزب کمونیست، مذاکره را انتخاب کرد. رهبری CGT داشت به یک وضعیت و خلق و خوی در حال تغییر در میان اعضای اتحادیه‌ها و حامیان پاسخ می‌داد. امروز تعداد کمتری از مردم – ده‌ها هزار نه صدها هزار- به تظاهرات خیابانی روی می‌آورند و به دلیل محدودیت‌های قانونی، اعتصاب کارگران راه‌آهن در بخش دولتی، کارکنان خدمات وسایل نقلیه، کامیون‌ها و کارکنان خطوط هوایی دیگر نمی‌توانند کشور را تعطیل کنند مانند بحران‌های معروف گذشته در سال‌های ۱۹۶۸ و ۱۹۹۵.

در ماه اکتبر، مذاکرات در مورد مزایای بیمه بیکاری در فرانسه آغاز و به دنبال آن بحث‌هایی در مورد کاهش تنوع و هزینه‌های طرح‌های بازنشستگی مطرح شد. یکبار دیگر، هدف همانا کاهش هزینه‌های بده بستان در فرانسه و بنابراین، ترغیب شرکت‌ها به سرمایه‌گذاری و استخدام است. دولت نیز در نظر دارد تا برنامه‌های بازآموزی حرفه‌ای، آموزش حرفه‌ای و کارآموزی را با استفاده از مدل‌های «انعطاف‌پذیری» آلمان و کشورهای اسکاندیناوی افزایش دهد. این یک سوال است که آیا این نوع سیاست‌ها می‌توانند اقتصاد را به سرعت رشد دهند تا افکار عمومی به سوی ایده‌های خوش‌بینانه در مورد چشم‌انداز اقتصادی فرانسه میل کنند یا خیر. مکرون امیدوار به نتایج قابل توجه در عرض یک یا دو سال آینده است. فاز انبساطی که در حال حاضر در جریان است، کمک‌کننده خواهد بود. در ماه اکتبر، مذاکرات در مورد مزایای بیمه بیکاری در فرانسه آغاز شد و به‌دنبال آن بحث‌هایی در مورد کاهش تنوع و هزینه‌های طرح‌های بازنشستگی مطرح شد. یکبار دیگر، هدف همانا کاهش هزینه‌های بده بستان در فرانسه و بنابراین، ترغیب شرکت‌ها به سرمایه‌گذاری و استخدام است. دولت نیز در نظر دارد تا برنامه‌های بازآموزی حرفه‌ای، آموزش حرفه‌ای و کارآموزی را با استفاده از مدل‌های «انعطاف‌پذیری» آلمان و کشورهای اسکاندیناوی افزایش دهد. این یک سوال است که آیا این نوع سیاست‌ها می‌توانند اقتصاد را به سرعت رشد دهند تا افکار عمومی به سوی ایده‌های خوش‌بینانه درمورد چشم‌انداز اقتصادی فرانسه میل کنند یا خیر. مکرون امیدوار به نتایج قابل‌توجه در عرض یک یا دو سال آینده است. فاز انبساطی که درحال‌حاضر در جریان است، کمک‌کننده خواهد بود.

رویاهای قاره‌ای
موفقیت یا شکست مکرون در تمام اروپا طنین خواهد افکند. برای دهه‌ها، شراکت میان فرانسه و آلمان دستور کار اروپا را تعیین و محتوا و سرعت یکپارچگی و ادغام را هم تعیین کرده است؛ اما وقتی اقتصاد فرانسه عقب ماند و رهبری سیاسی به لحاظ کیفی افت کرد، اتحادیه اروپا تمرکز ترویج‌دهنده ایده‌های جدید و نیروی پیشران خود را از دست داد. آنگلا مرکل سال‌ها منتظر مانده تا فرانسه رهبر قوی به خود ببیند تا بتواند با او کار کند. برای مکرون، اصلاح فرانسه و اروپا نمایاننده دو روی یک سکه است. در سخنرانی که مکرون دو روز پس از انتخابات آلمان در سپتامبر ایراد کرد، رئیس‌جمهور جدید فرانسه برنامه وسیعی برای توسعه اروپا مطرح کرد. ایده‌ای که در بطن برنامه مکرون بود، این بود که در ازای مسوولیت مالی فرانسه و اصلاح اقتصادی، آلمان از ادغام و یکپارچگی نزدیک‌تر منطقه یورو حمایت کند؛ از جمله از بودجه مشترک برای تامین مالی سرمایه‌گذاری‌های مشترک و کمک به کشورها برای خروج از رکود ملی. یک وزیر دارایی برای منطقه یورو و یک پارلمان برای منطقه یورو شکل خواهد گرفت که البته مجزا از پارلمان اروپایی خواهد بود. مکرون خواستار هماهنگ‌سازی نرخ مالیات بر درآمد شرکت‌های ملی و مالیات بر کربن در اتحادیه اروپا است. مکرون معتقد است که یکپارچگی عمیق‌تر اروپایی به نفع منافع ملی فرانسه است؛ زیرا حاکمیت ملی و حاکمیت اروپایی جدایی‌ناپذیرند. او در سال ۲۰۱۷ به روزنامه‌نگار «اریک فوتورینو» گفت: امروز وقتی پای انرژی، مهاجرت، فناوری و برخی مسائل نظامی به میان می‌آید، حاکمیت فرانسه «در سطح ملی و اروپایی وجود دارد. فرانسه نمی‌تواند در برابر گوگل و فیس بوک پیروز شود؛ اما اروپا می‌تواند. لااقل می‌تواند آنها را به قاعده درآورد.» میتران با آن موافق بود. برنامه مکرون ایجاد یک اتحادیه اروپای دو لاینی یا دو ریلی است: در یک لاین یا مسیر آن ۱۹ کشور و در لاین یا مسیر دیگر، بقیه کشورهای اروپایی. او معتقد است یک اتحادیه اروپای بزرگ شده «قدرتی اقتصادی است که می‌تواند با چین و آمریکا رقابت کند.»

مکرون می‌خواهد بودجه منطقه یورو به چند درصد بالاتر از GDP منطقه یورو برسد، بسیار بالاتر از ۲/ ۱ درصدی که اکنون اتحادیه اروپا به امور مالی مشترک اختصاص می‌دهد. مکرون همچنین معتقد است که مرزهای اتحادیه اروپا باید مثل مرزهای ملی شود تا مسافرت و مهاجرت قابل کنترل‌تر شود. به این وسیله، او می‌خواهد افراط‌گرایان مسلمان را هم کنترل کند. او همچنین می‌خواهد دفتر پناهندگی اروپا را دایر کند تا فرآیند پذیرش یا رد پناهجویان را سرعت بخشد. اینکه مکرون تا چه حد می‌تواند دستور کار اروپایی خود را اجرا کند، به مرکل هم بستگی دارد.در هر حال، در بده بستان‌های اروپا با آمریکا، مکرون نقش مهمی خواهد داشت. او انگلیسی را خوب می‌داند و غرایز جهان‌شهری دارد و از سابقه بانکداری نیز برخوردار است. او در صنایع رسانه و تکنولوژی فرانسه هم تجربیاتی دارد. او ترامپ را به چالش کشیده است. اکنون بار زیادی به دوش مکرون است. تز فوق‌لیسانس او در مورد ماکیاولی بود که می‌گفت: شهریار موفق نیازمند مهارت زیاد و شانس زیاد است. مکرون هر دو را دارد. اکنون فرانسه و اروپا در انتظار تصمیم اوست.

محمدحسین باقی/ دنیای اقتصاد