پایگاه خبری تحلیلی اقتصاد بازار

امروز: جمعه 31 فروردین 1403, 10 شوال 1445, Friday 19 April 2024
کد خبر: 20537
منتشر شده در یکشنبه, 10 مهر 1401 09:55
تعداد دیدگاه: 0
اعتزاض بازنمود مشکلات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی

در اعتراضات اخیر، دهه هشتادی‌ها بیش از دیگر گروه‌های حاضر در آن به چشم می‌آیند. گروهی که به نظر می‌رسد مجموعه‌ای از هیجانات هستند. دکتر احمد بخارایی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه، نقش و تاثیر هیجانات را ۲۰ درصد می‌داند و با توجه به بازنمود و بازتولید مشکلات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی که در جامعه جاری و ساری است، اعتراضات را منبعث از آن تفسیر می‌کند. در عین حال انتخاب خیابان به عنوان محلی برای اعتراض را، به‌دلیل نبود بسترهای لازم برای اعلام نظر و شنیده شدن صدای افراد معترض می‌داند.  

دنیای اقتصاد نوشت: در اعتراضات اخیر با پدیده‌ای مواجه هستیم به نام دهه هشتادی‌ها که یکسری ویژگی به آنها نسبت می‌دهند که تمام آنها مثبت نیست. البته آنها هم به نسل پیشین خود صفاتی را نسبت می‌دهند. در حالی که در اعتراضات می‌توان گروه‌های مختلف را دید، اما چرا بار آن را بر دوش این نسل انداخته‌اند؟

یک نوع تقلیل‌گرایی در حال شکل‌گیری است. مشاهدات نشان می‌دهد که ترکیبی از سنین مختلف حضور دارند. اینکه تقلیل داده شود، نوعی مغالطه است و نهایتا تحلیل را به سمت انحراف می‌برد. اینکه از روی عمد این کار انجام می‌شود یا ناخودآگاه است، ما به آن ورود نمی‌کنیم. ‌از هر زاویه‌ای که نگاه کنیم چه موافقان اعتراضات و چه مخالفان آن، بخواهند آن را به دهه ۸۰ تقلیل دهند، خلاف واقع است. بخشی از این افراد دهه ۸۰هستند و به چشم می‌آیند و نمودشان بیشتر از سایر قشرهاست. دهه هشتادی‌ها کسانی هستند که برای نخستین بار پا به صحنه گذاشته‌اند و این نخستین بار، هم برای خودشان و هم برای ناظر برای کار علمی و تحلیلی جالب توجه است.

حال پرسش این است که چه اتفاقی در مورد دهه هشتادی‌ها به عنوان کسانی که صف‌شکن هستند، افتاده است. به سه اعتبار و از سه جنبه می‌توان این موضوع را بررسی کرد. در سطح خرد، سن این افراد و شرایط روحی‌شان مطرح است. این افراد از هیجان، جسارت و توان بیشتر برای قالب‌شکنی برخوردارند و به دلیل آنکه دفعه اول‌شان است، ذهن‌شان نسبت به رویدادهای قبلی شکل نگرفته، خیلی بی‌محاباتر وارد می‌شوند. بار اولی‌های اعتراضات قبلی، یک بار این تجربه را داشته‌اند، اکنون وقتی آن را تحلیل می‌کنند، در حقیقت ذهن‌شان در حال قالب‌گیری است، حساب و کتاب می‌کنند. به همین دلیل یک جوان ۲۰ ساله به فردی که ۴۰ ساله است و محافظه‌کار، برچسب می‌زند و می‌گوید ترسو. فردی که سنش‌ بالاتر است، به این اعتبار که در حال مرور گذشته خود و رفتارهای خود است، منطقی‌تر و عقلانی‌تر و حساب‌گرانه‌تر وارد می‌شود. حالا این را به بچه‌های ۱۸ ساله تسری بدهیم؛ آنها تلاش می‌کنند، بیشتر جسارت خود را به رخ بکشانند.

در سطح میانه، موضوع سازمان و نهاد به میان می‌آید که در مورد این نسل بحث آموزش و پرورش است. آنها در این نهاد نتوانستند هویت اجتماعی‌شان را پیدا کنند. چرا که یک گسست بین مدیر، معلم و کتاب وجود دارد. یکی از کارکردهای آموزش و پرورش بیش از آنکه انتقال مهارت و علم مطرح باشد، جامعه‌پذیری دانش‌آموزان مورد توجه قرار می‌گیرد. در جامعه ما این روند به دلیل گسست پیش نرفته است و معلم برای او گروه مرجع نیست. پس آنها در خلأ زندگی می‌کنند و حالا در کف خیابان ابراز وجود می‌کنند. اگر در جایی که باید دیده می‌شدند یا صدای‌شان شنیده می‌شد، این اتفاق نمی‌افتاد، حالا با فریاد دیده و شنیده می‌شوند. در بحث کلان، بحث جامعه است که از نگاه جامعه‌شناسان مهم است. یعنی ساختارها مورد تحلیل قرار می‌گیرند. این دانش‌آموز هم عضوی از این جامعه است که مخاطب رسانه‌های مختلف است، خرید می‌کند و به اندازه فهم خود، یک فرد اجتماعی است.

حال اگر ساختار جامعه ما دچار اشکال باشد، به تناسب سن افراد در آن افراد بازتولید و برجسته می‌شوند و به عنوان یک مساله مطرح می‌شود. فردی که متاهل و مستاجر و دارای تحصیلات عالیه است، مسائل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه در درون زندگی‌اش بازتولید و به عنوان مساله مطرح می‌شود، ولی در این جوان ۲۰ ساله، این مسائل در حد خود نمود پیدا می‌کند. سه نوع مساله از سطح خرد تا کلان در این جوانان ساری و جاری است. اگر این افراد را به کلاس‌های کنترل خشم منتقل کنیم تا در اعتراضات شرکت نکنند؛ این تقلیل موضوع و ندیدن واقعیات است. من در عین حال که سطح خرد را دیدم، معتقدم ۸۰ درصد در سطح میانه و کلان مسائلی در جامعه وجود دارد که در فرد بازتولید می‌شود؛ پس نقش خشم و هیجانات حدود ۲۰ درصد است. یک روز موضوع تظاهرات خیابانی، روزی بحث قالب‌شکنی و روز دیگر موضوع وندالیسم باشد. در همه جا خود را بازتولید می‌کند و جنبه فردی ندارد.

ویژگی‌هایی که به این نسل نسبت می‌دهند، چقدر مربوط به «انباشت مطالبات» است. تورم، گرانی و نبود آینده چیزی است که در مورد همه نسل‌ها وجود دارد، نه فقط دهه هشتادی‌ها. این تاکید تلاش برای تحدید موضوع یا جمعیت ناراضیان نیست؟

ساختارها با توجه به شرایط اجتماعی و سنی که افراد دارند، تا حد ویژه‌ای بازتولید می‌شوند. فردی که تحصیلات عالیه دارد، شغل و درآمد مناسب ندارد، آن هم در میانسالی، به طریق اولی و با وضوح بیشتری این مشکلات ساختاری در زندگی‌اش بازنمود می‌شود و برای یک فرد جوان‌تر به نحو دیگری. اما نمی‌توانیم بگوییم انقطاع وجود دارد و شرایط اجتماعی به این فرد ۱۸ ساله کاری ندارد. در جامعه همه‌چیز به هم مرتبط است، اما شدت و ضعف وجود دارد. همه عناصر مربوط با هم و با ساختار هستند. جوانی که در خیابان می‌آید، خانواده ندارد؟ اوضاع اقتصادی و فرهنگی در آن خانواده بازتولید نمی‌شود؟ الگوی رفتاری خانواده متضاد با آنچه که حکومت و تریبون رسمی تبلیغ می‌کند، است. نمی‌توان گفت این فرد شعور ندارد و تنها مجموعه‌ای از هیجانات است. بازتولید مسائل اقتصادی در او نمود داشته است. اهداف خوبی از جمله داشتن خودرو و زندگی خوب و آینده روشن تبلیغ می‌شود، این اهداف در جامعه مقبول است و مسوولان هم از آن بهره می‌برند. این اهداف مقبول را تنها عده‌ای محدود دارند، وقتی پای مقایسه پیش می‌آید، می‌بینید چقدر اختلاف طبقاتی وجود دارد. افراد احساس خلأ می‌کنند. مثلا در سیستان و بلوچستان، بچه وقتی با یک ماشین مدل بالا مواجه می‌شود، دیگر حرف معلم برای بچه‌ها محلی از اعراب ندارد و ترجیح می‌دهد همراه پدر قاچاق سوخت کند؛ چرا که الگویش آن فردی است که خودرو دارد. هیجانی دیدن رفتار جوانان امروز، نگاهی غیرعلمی و سطحی دیدن موضوع است.

هر نسلی ویژگی‌های خاص خود را در پروسه اجتماعی شدن دارد. این نسل با اینترنت همراه است که محدودیتی هم ندارد. ویژگی‌های وصل‌کننده و جداکننده این نسل و نسل‌های پیشین چیست؟ در عین حال با دهه هشتادی‌هایی مواجه هستیم که در جغرافیایی متفاوت پراکنده شده‌اند، چه چیزی اینها را به هم وصل می‌کند؟

هر چه از پیرامون به مرکز و از حاشیه به متن نزدیک می‌شویم، نقش عوامل اقتصادی – سیاسی پررنگ‌تر می‌شود و هر چه به پیرامون می‌روید، عوامل اقتصادی پررنگ‌تر می‌شود. هر چه وضعیت اقتصادی در پیرامون بهتر باشد، اعتراضات کمتر است. قشری اعتراض می‌کند که به واسطه اینترنت و شبکه‌های اجتماعی به مرکز مرتبط شده است. طبیعتا دانشگاه و تسهیلات، عوامل تسهیل‌کننده هستند. درصد تلفیق عناصر سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و فرهنگی باید بررسی شود. در شعار «زن، زندگی، آزادی» زن، عنصر فرهنگی، زندگی، عنصر اجتماعی- اقتصادی و آزادی عنصر سیاسی است. وقتی می‌گوید زن، در مقابل فرهنگ مردسالار است. در بحث زندگی ابعاد اجتماعی و اقتصادی دارد که زن بتواند آنجا که بحث توزیع قدرت است، در کنار مرد قدعلم کند؛ نه آنکه نیازهای مالی او را به هر سو سوق دهد. آزادی هم که دیگر زن و مرد نمی‌شناسد. آزادی در انتخاب و گذشتن از قیود.

از جمله موضوعات محوری در اعتراضات اخیر، حجاب است که از مولفه‌های مرتبط با امر روزمره است، اما وقتی از ساختار سیاسی، چنین موضوعی مطالبه می‌شود، این مطالبه‌گری سیاسی می‌شود؟

همه عناصر چهارگانه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی واقعا در هم تنیده هستند و اینکه از هم تفکیک می‌کنیم، جنبه انتزاعی دارد. تمام عناصر چهارگانه در همه پدیدارها و نمودها و همه آنچه به عنوان امر واقع در سطح خرد، میانه و کلان وجود دارد، قابل مشاهده است. در داستان حجاب نیز همین است. در نقد و اعتراض به یک امر فرهنگی، بعد اجتماعی نیز می‌توان دید؛ آنجا که زن احساس تبعیض می‌کند، امر اقتصادی هم دخیل است. بنابراین هر چهار عنصر باید در این مورد لحاظ شود و نباید آن را تقلیل داد.

چرا مردم خیابان را برای اعتراض انتخاب می‌کنند؟

کف خیابان جایگزین حزب، انجمن صنفی و حتی انجمن علمی شده است. چون فکر می‌کنند، تنها در اینجا صدای‌شان شنیده می‌شود. اما در اینجا نکته دیگری نیز مطرح می‌شود؛ اینکه انسان ذاتا مطالبه‌گر است و می‌خواهد پیشرفت و رشد کند و لازمه آن مطالبه‌گری و خواستن است. حتی چنین نگاهی در متون دینی هم وجود دارد. اگر زبان، گوش شنوایی در طرف مقابل نداشته باشد، به خشونت کلامی کشیده می‌شود. وقتی بستری برای مطالبه‌گری فراهم نشده است، احزاب در سطح کلان سیاسی وجود ندارند، رسانه‌ها نیز محل انعکاس مطالبات مردم نیستند، در این شرایط که همه درها بسته است، روند مطالبه‌گری در کجا باید انجام شود؟

زمانی باید کف خیابان آمد که همه راه‌ها را رفته باشی، نیاز به صدای بلندتری داشته باشی که شنیده شود. در ضمن جامعه سالم، جامعه‌ای نیست که به آنجا کشیده شود. نمایندگان حضور دارند که مشکلات از طریق آنها اصلاح می‌شود.

تغییرات پیش‌تر در ایران از بالا به پایین بوده است. اما اکنون به دلیل دسترسی به اطلاعات، تغییرات از پایین آغاز شده است. در عین حال سیاسیون زیست خاص خود را دارند که چندان با این تغییرات هماهنگ نیست و خود به خود اینها در مقابل هم قرار می‌گیرند.

 دو نوع انتقاد وجود دارد که فراتر و عینی‌تر است. امروز افراد به شکاف طبقاتی‌ و تبعیض‌ها معترض هستند. این شکاف طبقاتی چقدر دغدغه احزاب است که از کجا آمده است؟ چرا باید ۸۰-۷۰ درصد نقدینگی دست ۵ درصد جامعه باشد؟ چرا در توزیع ثروت این میزان تبعیض وجود دارد. در این موارد سوالی از جانب احزاب مطرح نمی‌شود. اینها همان کسانی هستند که وقتی فرد مورد علاقه‌شان قدرت می‌گیرد، فتیله انتقاد را پایین می‌کشند، در اینجا از نگاه مردم این تنها دعوای قدرت است.  اگر اوضاع چنین پیش رود، جامعه با فروپاشی اجتماعی کامل مواجه می‌شود و این روند البته در حال تشدید و برگشت‌پذیری این واقعه نیز دشوارتر است.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

آخرین اخبار