اين خيزش اعتراضي چون در جريان است هرچه درباره آن صحبت شود موقتي است. من ذيل پنج سرفصل ارزيابي خود را از اين خيزش سراسري ارايه مي‌كنم. اول اينكه اين خيزش اعتراضي سراسري را چگونه معنا كنيم؟ دوم اينكه عوامل برانگيخته شدن اين خيزش چيست؟ سوم چرايي تغيير فاز مدني بخشي از خيزش به فاز انقلابي؟ چهارم اينكه اين رخداد كه در حال حاضر (پاييز ۱۴۰۱) در جريان است، بايد ببينيم در چه حالاتي ممكن است پيش برود؟ پنجم اينكه با اين چارچوب تحليلي  ببينيم چه كارهايي خوب است كه  انجام  بدهيم؟

عناوين  معنا بخش
نزديك سه ماه است اين رخداد در جريان است. عناوين معنابخش متعددي برايش به كار رفته، «سوگواري ملي»، «عصيان ملي»، «شورش سراسري»، «اغتشاش»، «جنبش اعتراضي سراسري ملي»، «ابرجنبش»، «ناجنبش»، «جنبش جديد». 
در ميان اين عناوين، ارزيابي من اين است كه اين اعتراض سراسري، وسيع و طولاني و از همه طبقات و از همه شهرها است اگرچه بيشتر افراد فعال آن را جوانان، دانشجويان و زنان تشكيل مي‌دهند. البته تقريبا ۷۰ درصد مردم ايران در اين صحنه ساكتند. هفتاد درصدي كه از وضع موجود ناراضي هستند و زياد دل خوشي از نظام سياسي ندارند ولي در عين حال زياد هم اعتمادي به اپوزيسيون متفرق نظام سياسي ندارند؛ خصوصا به آن اپوزيسيون پنهاني كه از خارج از كشور «فراخوان» به معترضان مي‌دهد. اين جمعيت هفتاد درصدي ساكت به نفع يك طرف صحنه سياسي وارد عمل  نشده‌اند. 
اما بر اين صحنه كنشگري چه نامي مي‌شود، گذاشت؟ اين جريان سه ماه است كه ادامه داشته كه مدت طولاني‌اي است. سال‌ها پيش كه در كشورهاي اسلامي انقلاب‌هاي موسوم به بهار عربي اتفاق افتاد، مدت اعتراضات بين ۱۴ روز تا ۲۸ روز بود. اما اين اعتراضات هم وسيع و هم طولاني شده است.
اولا اين اعتراض سراسري «شورش» و «اغتشاش» نيست چون كور نيست؛ مطالباتي دارد. البته در هر حركت جمعي بي‌نظمي و كمي درگيري اتفاق مي‌افتد. خارجي‌ها هم ممكن است بخواهند از اين اعتراضات سوءاستفاده كنند اما اين پديده «شورش» نيست و پديده‌اي «خارج‌ساخته» نيست. 
شورش‌ها معمولا برانگيخته مي‌شوند و زود تمام مي‌شوند و ادامه پيدا نمي‌كنند. در دوران احمدي‌نژاد بنزين‌ گران شد و پمپ‌بنزين‌ها تا ۱۲ شب طبق دستور، بنزين به تاكسي‌ها ندادند و راننده‌ها عصباني شدند و چند پمب بنزين را در تهران آتش زدند. آن يك اقدام شورشي بود. ولي جنبش‌، هم كور نيست و هدف دارد هم برانگيختگي موقتي ندارد. 
البته جنبش‌ها هم مثل سازمان‌ها و تشكل‌ها نيستند كه براي مدت طولاني تداوم داشته باشند. تقريبا يك اقدام فوق برنامه و داوطلبانه مردم است و زندگي مردم را از شكل روزمره‌اش خارج مي‌كند و معمولا خيلي طولاني نيست. اين خيزش اعتراضي مهسا شورش و اغتشاش نيست. اصلا ببينيد كدام اغتشاشي در جهان اين همه محصول هنري دارد، اين همه توجه مشاهير جهاني را جلب مي‌كند و اينطور در سطح ملي و جهاني مورد توجه قرار مي‌گيرد. 
اين حركت اعتراضي خصوصا به خاطر وسعتي كه دارد برآيندي از «هفت، هشت جنبش اجتماعي» است كه همه آنها در جامعه ايران وجود داشته و همه با مرگ مهسا فعال شده است. پنج سال پيش در كتاب «جامعه‌شناسي سياسي» ايران تاكيد كردم كه هشت تا جنبش در ايران داريم كه اگر در جامعه فرصت پيش بيايد بروز پيدا مي‌كند. لذا اين جنبش‌ها يك‌شبه در درون جامعه به وجود نيامده است مثل جنبش‌هاي جوانان، زنان، دانشجويي، محيط زيست، عدالت‌طلبان، كارگران، معلمان و ايرانيان خارج از كشور.  با مرگ مهسا همه اين جنبش‌ها فعال شدند و براي همين هم هست كه اعتراض‌ها سراسري و طولاني شده است.
اينكه آقايان درباره جنبش دانشجويي گفتند كه ما در دهه نود با ستاره‌دار كردن دانشجويان و جمع كردن تشكل‌هاي دانشجويي دانشگاه‌ها را جارو و آرام كرديم، خطا كردند. غافل از اينكه در حال حاضر در سه ماه گذشته بيشترين حضور دانشجويي را در دانشگاه‌ها در تاريخ ۸۰ ساله حركت‌هاي دانشجويي داشتيم. در گذشته معمولا حركت‌هاي اعتراضي دانشجويي در سه، چهار دانشگاه‌ مادر در تهران و در مراكز استان‌ها اتفاق مي‌افتاد. ولي روز اول مهر ۱۴۰۱ در صد دانشكده ايران ما با اعتراصات دانشجويي روبرو بوديم و هستيم. 
جامعه ايران مدت‌ها است جامعه جنبشي است. در برابر چنين جامعه‌اي سازمان‌ها رويه‌هاي نهادي عمدتا با گشايش سياسي و اداري بايد پاسخ بدهند و اجازه دهند اين مطالبات در آن بيان و تخليه شود. متاسفانه هرچه جامعه جنبشي‌تر شده حكومت را بسته‌تر كرده‌اند و مطالبات جامعه تخليه نشده و اينگونه خودش را در اين ۹۰ روز نشان داده است.
پس از گذشت سه ماه از اعتراضات هنوز حكومت اقدام در خوري نكرده، كاري كه جامعه ببيند و باور كند. لذا يك مقدار اوضاع دارد بحراني‌تر مي‌شود و ممكن است جامعه از وضعيت جنبشي عبور كند و به وضعيت‌هاي ديگر مثل وضعيت انقلابي نزديك بشود، البته نه امروز و فردا، بلكه در ميان‌مدت. البته ما هنوز وارد وضعيت انقلابي نشديم زيرا از نشانه‌هاي وضعيت‌هاي انقلابي اين است كه اول حكومت نتواند كنترل كند. ما چنين وضعيتي نداريم. در اين ۹۰ روز حكومت قادر به كنترل (البته با جانباختن صدها نفر) بود. ويژگي دوم وضعيت انقلابي اين هست كه معترضين به اپوزيسيون و نيروي جايگزين اميد مي‌بندد. هم‌اكنون چنين اميدي نيست. يعني شخصيت و سازمان شناسنامه‌داري در خارج از كشور نمي‌بينيم كه فراخوان بدهد و كسي اينها را قبول داشته باشد. فراخوان‌هاي فعلي بدون شناسنامه است. با وجود فضاي مجازي و بستر جامعه شبكه‌اي هركسي قبل از اينكه خودش را مطرح كند، كارنامه‌اش نقد مي‌شود، كسي در ميان معترضين نفوذ جدي و عميق پيدا نمي‌كند. در حال حاضر مولوي عبدالحميد در ميان بخشي از جمعيت ايران و در ميان بخشي از نمازگزاران و مخاطبين خودش در بلوچستان نفوذ دارد وگرنه شخصيت بانفوذ ديگري نيست. سوم در شرايط انقلابي اقشار متوسط شهرها به نيروي جايگزين اميدوار مي‌پيوندند. اين اتفاق هم هنوز نيفتاده و ما وارد وضعيت انقلابي نشديم. همچنان در جامعه وضعيت اعتراضي-«جنبشي»  است. 

چرا اين خيزش اعتراضي رخ داده است؟
ما در گذشته مرگ‌هاي‌ دلخراش مانند مهسا در ايران داشتيم ولي حول و حوش آن به اين كوبندگي اعتراض شكل نگرفته است. مرگ‌هاي جانكاهي مثل مرگ هدي صابر، از شخصيت‌هاي ملي - مذهبي كه به خاطر اينكه به درمانگاه نرساندنش در زندان اوين جان باخت يا مرگ هاله سحابي در هنگام تشييع‌جنازه پدرش. به نظر من جرقه مرگ مهسا با چهار زمينه يا علت موجود در جامعه همراه شد و اين برانگيختگي اعتراضي را فعال كرد. 
عامل اول مهندسي فرهنگي و قالب‌ريزي جامعه از بالا است؛ از شوراي انقلاب فرهنگي گرفته تا گشت ارشاد. حكومت ما يك حكومت هدايتي است و معتقد است كه اين جامعه را بايد قالب‌ريزي كنند و آن انسان و جهان و تمدن تراز نوين مكتبي توليد كنند. مهندسي فرهنگي از بالا دايم شهروند ناراضي توليد مي‌كند. حكومت ايران از حكومت «رضايتي» فاصله گرفته است. در صورتي كه معني جمهوري يعني حكومت رضايتي در برابر حكومت‌‌هاي تماميت‌گراي مرامي و هدايتي است. لذا اين موتور توليد ناراضي چهار دهه هست كه كار مي‌كند و در دوره آقاي رييسي تقويتش كرده‌اند. اين اواخر نه در هر مدرسه در هر بانك هم مي‌خواستند يك روحاني بفرستند. در همين دانشگاه‌ها شاهدش بوديم. دم در ورودي مامور كنترل پوشش گذاشته بودند. شما مي‌دانيد كه ايراني‌ها اگر كسي مادرشان، يا دخترشان يا خواهرشان را نگه دارد و سين‌جيم كند تا آخر عمر يادشان نمي‌رود و از سيستم ناراضي مي‌شوند. چهار دهه هست كه حكومت اين ناراضي‌تراشي را دارد. 
عامل دوم هم كه همه ما شاهدش بوديم اين است كه روز‌به‌روز حلقه حكمراني و سياست را تنگ‌تر كردند و ديگر حتي به خودي‌ها هم رحم نكردند و كسي مثل علي لاريجاني اصولگرا را كه سه دوره رييس مجلس، 10 سال رييس صداوسيما و داماد شهيد مطهري و فرزند مرجع تقليد بوده، هم تحمل نكردند. اين معترضان كه در اين ۹۰ روز در خيابان ديديم در حكومت صدا و نماينده‌اي ندارند. يعني جمعيت بي‌پناه و بي‌صدا و بي‌نماينده. خلاصه هرچه حكومت را بسته‌اند جامعه را معترض‌تر كردند.
عامل سوم هم اقتصادي است. آثار تحريم‌ها را جدي نگرفتند و آثار ركود و تورم ۴۰ درصدي را جدي نگرفتند. دايم حكومت با چاپ اسكناس دست تو جيب مردم مي‌كند و خرج خودش را در مي‌آورد و به روي خودش نمي‌آورد و جامعه را فقيرتر كرده و جوانِ عاصي بي‌افقِ بي‌قرار درست كرده‌اند. معترضيني كه فقط به ما مي‌گويند برويد كنار حرف نزنيد! معترضيني كه حتي از پدر و مادرشان هم دلخور هستند كه اين چه وضعي است كه براي‌مان درست كرديد. اين عامل سوم باعث شده طبقه متوسط ريزش كند و تعداد فقرا بيشتر شود. من شك ندارم اگر وضعيت اقتصادي بد نبود اعتراض ممكن بود بشود ولي نه به اين وسعت. يا اگر عامل دوم نبود باز هم اعتراض مي‌شد اما نه به اين وسعت. اين چند عامل با هم دارد كار مي‌كند.
عامل چهارم سياست خارجي دشمن‌ساز است. اين حاميان دولت يكدست چه هنري كردند؟ آقايان اتحاديه اروپا را به امريكا نزديك كردند. اعراب را به اسراييل نزديك كردند. كاري كردند كه بن‌سلمان در برابر توانايي موشكي ما، هزينه رسانه‌اي را مي‌دهد كه هر شب به ‌قول شمس‌الواعظين ايران را با «پيام» مورد شليك قرار مي‌دهد. با عناوين مجهول و بدون شناسنامه «فراخوان» مي‌دهد. اين به خاطر سياست خارجه پرهزينه است. وقتي دو قدرت جهاني با هم وارد جنگ مي‌شوند مثل روسيه و اروپا در جنگ اكراين، سياست خارجي مسوول بيطرف مي‌ماند نه اينكه به پوتين نزديك شود. اروپا عصبي شده است. معلوم است كه آلمان كه به لحاظ تاريخي با ايران نزديكي داشت شروع به دشمني بيشتر مي‌كند. 
فعال شدن اين چهار عامل به ‌همراه مرگ مهسا با هم اين وضعيت اعتراضي را به وجود آورده است. تا وقتي‌كه اين چهار عامل كار مي‌كند ايران با وضعيت اعتراضي خفته يا آشكار روبرو است. شايد بتوانند يك مقدار اعتراض را كنترل كرد، مردم بترسند يا مدتي در خيابان نيايند ولي اعتراض دوباره بروز مي‌كند.

مكانيزم نا‌آشكار تغيير فاز
هفته‌هاي اول اعتراضات همه در سوگ مهسا بودند و اعتراض مدني شكل گرفت. در اين اعتراض جوانان مي‌گفتند ما مي‌خواهيم زندگي خود را پس بگيريم اينقدر تحميل نكنيد. يك جنبش مدني بود. مي‌گفتند اين گشت ارشاد چيست؟ اين تحميل سبك زندگي چيست؟ اين چه مديريتي است كه شما بر اين كشور اعمال مي‌كنيد؟ اين جرياني بود كه در ماه اول قوي بود و شعار زن، زندگي، آزادي/ مرد، ميهن، آبادي با اين بخش مهم جنبش اعتراضي همراه بود و آقاي خاتمي در پيامش همين نكته را برجسته كرده بود. 
من در اين‌جا مي‌خواهم به يك نكته مهي اشاره بكنم. كساني هستند كه مي‌گويند اين حركت يك «جنبش» اعتراضي نيست. مي‌گوييم چرا نيست؟ مي‌گويند چون سازماندهي ندارد و رهبري ندارد. مي‌گويند معمولا جنبش‌ها سازماندهي، رهبري و گفتمان دارند و چون اينها را ندارد، بعضي‌ها از اصطلاح «ناجنبش» و حتي شورش براي آن استفاده مي‌كنند. ولي قصه اين نيست. 
مطالعات نشان مي‌دهد اتفاقي كه در ايران افتاده تاكنون حتي در ده، دوازده سال پيش به اين غلظت در ايران اتفاق نيفتاده. در سال ۷۶ كه هيچ، در سال ۷۸ و ۸۸ مي‌شد، گفت كه جامعه سياسي و اعتراضي ايران يك جامعه «رسانه‌اي» بود. اما الان جامعه ايران يك جامعه شبكه‌اي است و ديجيتالي شده. نفوذ اينترنت در اين كشور به ۷۱ درصد رسيده است. اين اعتراضات رهبري شناخته‌شده و سازمان شناخته‌شده ندارد، اما شبكه‌هاي ارتباطي كه دارد. از طريق شبكه‌هاي اجتماعي و ماهواره‌ها از راه دور اطلاع‌رساني مي‌شود. يعني يك سازماندهي افقي و پخش‌شده وجود دارد. در يك بستر جامعه شبكه‌اي گروهي كه از راه دور مي‌نشيند و فراخوان مي‌دهد چه كساني هستند؟ همين نيروهايي كه شايد كسي روي آن حساب نمي‌كرد چون بي‌‌تابلو بودند. سه سازمان تروريستي مجاهدين خلق و در رابطه با شمالغرب كشور كوموله و دموكرات تلاش داشتند اعتراضات را از فاز مدني و خشونت‌پرهيز به فاز خشونت‌ناپرهيز و سرنگوني‌طلبانه تبديل كنند. كساني كه اين كار را مي‌كردند متوجه بودند كه چه كار مي‌كنند. مي‌دانستند كه جمهوري اسلامي يك رژيم پوشالي نيست و مقاومت مي‌كند و نمي‌ايستد كه سرنگونش كنند. ولي آنها ابايي نداشتند كه جوان مردم را دم تير بدهند.
لذا الان از يك طرف حكومت به جامعه خوب پاسخ نمي‌دهد. از يك طرف ديگر يك خيزش اعتراضي مدني داريم و يك نيروي سرنگوني‌طلب كه ابايي ندارد از راه دور و از طريق جامعه شبكه‌اي جامعه به آشوب كشيده شود و ناامن شود.
ببينيد، الان صحنه اين است: شهروندان ايراندوست كه در ايران هستند و با وضع موجود مخالفند ولي نه به هر قيمت. بخشي از جوانان هم عاصي شده‌اند و به هر قيمت تغيير مي‌خواهند. 

حالات آينده
چه وضعيتي در پيش است؟ واقعا نمي‌دانيم. ايران را بايد هفتگي تحليل كرد. در همين هفته پيش ديديد مقداري فضاي خيابان فروكش كرده بود. ولي آمدند محسن شكاري جوان را اعدام كردند و دوباره جامعه را ناراحت كردند. لذا اوضاع به خوبي قابل پيش‌بيني نيست. با اين همه به لحاظ تحليلي روي سه حالت مي‌شود حدس زد.
حالت اول، همان است كه دلخواه حكومت است و مي‌گويند ماجرا را جمع مي‌كنيم. جمهوري اسلامي يك حكومت پوشالي نيست و خودش حكومت جنبشي است. نيروهاي خودش را بسيج مي‌كند. چهار-پنج لايه حفاظتي دارد. از سطح روستاها، بخش‌ها، محلات، تا بالاتر نفوذ دارد. هم مهم‌ترين نهاد كشور است و هم سابقه‌دارترين و ريشه‌دارترين نهاد تاريخي كشور يعني نهاد روحانيت را در خدمت گرفته است. سابقه ندارد در كشور اين همه اعتراضات باشد و روحانيت اينقدر ساكت باشد. اين يك حالت ممكن است كه مي‌گويند ما جمعش مي‌كنيم. ولي به نظر مي‌رسد اين اعتراض يك عقبه دارد و راحت فروكش نمي‌كند. به خاطر اينكه يك دگرديسي بزرگ نسلي، فرهنگي، اجتماعي، صنفي، جمعيتي، اعتقادي در جامعه اتفاق افتاده است. اينهايي كه دنبال مهندسي جامعه هستند از ميان پنج ميليون پيران جامعه هستند، ميانسالان حدود سي و هشت ميليون و جوانان حدود بيست ميليون از جامعه در فضاي ديگري هستند و آرزوها و مطالبات ديگري دارند. ولي امكانات حكومت دست‌ پيران مرامي است. ولي اين حالت درمان حال جامعه ايران نيست. تداوم همين حالت ممكن است ما را وارد وضعيت انقلابي كند. يعني حكومت خسته شود و با مشكل روبرو شود و مردم و قشرهاي اصلي شهري يك دفعه كلافه شوند. الان ساكت هستند ولي ممكن است از اين وضعيت خارج شوند. 
حالت دوم ناامن شدن سيستماتيك ايران است. اينجا يك نكته ظريفي وجود دارد. ممكن است ما وارد شرايط انقلابي شويم اما ارزيابي من اين است كه در كشور انقلاب نمي‌شود. مي‌دانيد چرا؟ نه به خاطر اينكه مردم ايران نمي‌توانند انقلاب كنند. اصلا در جهان چنين جامعه‌اي مثل جامعه ايران كم است كه در يك قرن گذشته بيش از ۲۰ جنبش و 2 انقلاب پيروز و دو، سه انقلاب غير پيروز داشته است. اين جامعه به لحاظ تاريخي جامعه اعتراضي و جنبشي است. چون جمهوري اسلامي يك حكومت برآمده از جنگ و انقلاب است. يك حكومتي است كه ميليشياي مجاهدين خلق را شكست داده است. حكومتي است كه مستشارهايش در ده، پانزده سال گذشته در سوريه آوارگي ۱۱ميليون جمعيت را از نزديك ديدند و ۵۰۰ هزار نفر در سوريه جان خود را از دست داده‌اند. لذا ممكن است كه نهاد حكومت ايران موتور توسعه آينده ايران نباشد، ممكن است مردم ايران را راضي نكند، ولي حكومت مي‌تواند جلوي انقلاب مردم را بگيرد. لذا نتيجه اين درگيري بالا و پايين، تداوم ناامني است. يعني در ده سال گذشته ما فقير شديم. در ده سال آينده هم كه در پيش داريم ممكن است متاسفانه ايران ناامن شود. 
حالت سوم كه ما اميدواريم اتفاق بيفتد -  ولي الان كه داريم صحبت مي‌كنيم نشانه‌هايش نيست- آن است كه «بالا» كه دنبال كنترل كردن است و پايين هم كه دنبال اعتراض است به مرور زمان هر دو خسته شوند. لذا ممكن است زمينه‌اي فراهم شود كه يك تفاهمي، يك انعطافي، يك بازي «برد- بردي» بين حكومت و جامعه معترض به‌طور نانوشته رخ بدهد. چيزي كه علي‌الاصول بايد در انتخابات‌ها رخ دهد. چيزي كه چند سال با نظارت حداكثري شوراي نگهبان جلوي آن گرفته شده است. لذا حالت سوم امكان بازگشت تغيير و اصلاح هست و مي‌شود آن را در چشم‌انداز ديد ولي اينكه كي و چه موقع اين اتفاق بيفتد، خيلي مبهم است. فعلا كه آن بالا تندروها هستند و آثاري هم نشان نمي‌دهند كه پايين اميدوار بشود. ولي مي‌شود فكر كرد كه بستر مساعدي در برابرشان نيست. شما اگر دقت كرده باشيد با اعدام محسن شكاري صداي بيطرف‌ها را هم درآوردند. صداي كساني كه ساكت هم بودند در آوردند. لذا راه‌شان باز نيست كه راحت بتوانند جامعه را شخم بزنند يا كنترل كنند. حالا مي‌شود يك اميدي به راه ترميم و اصلاح داشت.

چه مي‌توان كرد؟
چون جامعه بحراني و اعتراضي است ما نبايد سرمان را به ديوار بزنيم. ولي ما چه كار مي‌توانيم بكنيم؟ ما بايد كار انتقادي و مدني بكنيم. اگرچه در فضاي مجازي به ما حمله مي‌كنند، خب حمله كنند. بالاخره اين كشور ما است. ما بايد اين حاكميت و سياست‌هايش را نقد كنيم. ما بايد خشونت را نقد كنيم. يعني يك طرف خشونت دست حكومت است. اصلا حكومت بايد خشونت را كنترل كند. اصلا مردم دولت درست مي‌كنند كه امنيت را برقرار كند و خشونت را كنترل كند. ولي الان شما مي‌دانيد در كشورمان بخشي از پايين هم عاصي و به حق خشمگين است و به نحوي خشونت‌ناپرهيز هست، اگرچه حكومت مسوول است. ولي خشونت سوت و كف ندارد. فرق نمي‌كند چه كسي خشونت را اعمال كند.
الان يك مشكل كه داريم اين است كه يك عده ذوق‌زده شده‌اند. فكر مي‌كنند حالا چون يك مقدار فضا داغ شده حتما «ديگه تمومه». گفتم ديگه تمام نيست. ايران ناامن مي‌شود. ما بايد مردم را تشويق كنيم به راه ميانه و راه عقلاني. احياي حد وسط، احياي ميانه‌روي. الان اگر اين حرف‌ها را بزنيم يك عده به ما مي‌خندند. اما تا ابد نخواهند خنديد. ما نبايد جوگير شويم.
البته در مورد اصلاحات و تغييرات همه مي‌گويند با چه برنامه‌اي؟ من مي‌گويم بيست سال است كه اقتصاددانان، جامعه‌شناسان، گروه‌هاي سياسي برنامه‌هاي مشخصي ارايه كرده‌اند. برنامه‌ها معلوم است. چيزي كه معلوم نيست اين است كه حكومت بايد «اراده به تغيير» نشان دهد. بلوك قدرت بايد اراده به تغيير نشان دهد. البته نيروهاي جامعه مدني هم بايد براي همه سپهرهاي فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي آن هم براي اين جامعه تحول يافته، برنامه داشته باشند.
تحول فرهنگي، اجتماعي، ارزشي بزرگي در ايران اتفاق افتاده. يكي از آنها همين حضور زنان در عرصه آموزش، علم، كار اقتصادي است. اگرچه با تبعيض همراه هست. زنان در حوزه‌هاي علوم، اقتصاد، هنر، سينما، ورزش، توريسم و ... پيشروي كرده‌اند. الان هم حضورشان در اعتراض‌ها را مي‌بينيم. لذا با توجه به اين تحول هر نيرويي كه به فكر آينده كشور باشد بايد برنامه داشته باشد. البته همه برنامه‌ها مسبوق به اراده حاكميت است. الان كه من و شما داريم صحبت مي‌كنيم آثارش پيدا نيست. اميدواريم پيدا شود. لذا تا آن موقع ما نبايد ذوق‌زده شويم. نبايد تندروي كنيم. ما نبايد با سر برويم توي ديوار. ما بايد صحنه ايران را مورد توجه قرار بدهيم كه با آن چه كار مي‌كنند. بالا چه كار مي‌كند. كسي كه از بيرون كوك مي‌كند چه كار مي‌كند؟ خيلي دوره حساسي است.
يكي از كارهاي مهمي كه در سه دهه گذشته انجام گرفته بود و آقايان قدرش را ندانستند اصل «خشونت پرهيزي» بود. شما جنبش 88 يادتان است. مردم آمدند گفتند راي من كجاست؟ بعد كتك‌شان زدند آنها هم رفتند خانه‌شان. خشونت‌گري نكردند. اما در حال حاضر با نسلي روبرو هستيم كه نه همه آنان بلكه بخشي از جوانان دهه ۸۰ خشمگين هستند. اين حرفي هم كه درباره دهه هشتادي‌ها مي‌زنند دقيق نيست. يكي از سرمايه‌هاي ايران دهه هشتادي‌ها هستند و خيلي هم متنوع هستند. ولي يك پديده‌اي كه در ميان زنان هم هست و آن حضور زن خشمگين هست. 
ضمنا اتفاقي هم در خارج افتاده است. گويي يك موسسه اقتصادي براندازي درست شده است. يعني يك عده‌اي هستند كه پروژه‌شان براندازي از طريق تشويق آشوب است. ارزيابي‌هاشان اين است كه نمي‌شود ايران را با جنگ، تحريم و با اعتراضات مردمي به زانو درآورد. حرف آنها اين است كه ايران را با چرخه آشوب و آن‌هم با تداوم آن مي‌شود له كرد. اين چيزي است كه راست افراطي جهان پشت آن است و يك هدف است. راست افراطي مثل ترامپ، بن سلمان، نتانياهو علاقه دارد كه ديگر ايران پهناور نباشد. حرف اينها اين است كه هركس در ايران حاكم باشد قدرت منطقه‌اي مي‌شود. ناراحت هستند از ايران بزرگ. حالا گويي اين موسسه اقتصادي هدفش اين است كه ايران را به هر نحو كه شده به هم بريزد. هر كه در اين پروژه وارد شود پول گيرش مي‌آيد.
آن‌طوركه شمس‌الواعظين - كه با حوزه خبرنگاري آشنا است- گفته در اين موسسات رسانه‌اي سرنگوني‌طلبانه، حقوق‌هاي كلان مي‌دهند. در خارج اگر بخواهي پول خوبي بگيري بايد كار خوبي بكنيد. كار خوب اينها اين است كه در اين موسسه براندازي كار كنند. اين جريان مخرب در خارج كشور دنبال قطبي كردن جامعه و زدن ميانه‌روها، عقلا و اصلاح‌جويانند و به آينده و به توسعه ايران و آينده هشتاد و پنج ميليون ايراني فكر نمي‌كنند اصلا براي‌شان مطرح  نيست. 
نكته ديگري كه دارند كار مي‌كنند همين دفاع از «خشونت» است. يعني دارند از خشونت قبح‌زدايي مي‌كنند. يك دستاورد جريان روشنفكري ايران در سه دهه گذشته خشونت‌پرهيزي بوده است. مطالعات نشان مي‌دهد در اعتراضات خشونت‌بار همه بازنده هستند. كمتر  پژوهشي  نشان مي‌دهد كه اعتراض جمعي خشونتي به جايي رسيده باشد.
خود انقلاب ايران كه در مجموع كم‌خشونت بود، شما ببينيد با چه مشكلاتي روبرو بود. مشكلات با جنگِ بين گروه‌هاي سياسي شروع شد. بعد جنگ تحميلي شروع شد. خدا رحمت كند شهيد عرب‌نژاد فرمانده سپاه در شهرهاي شمالغرب كرماني بود. چقدر از اين جوان‌ها شهيد شدند. در همين شمالغرب ايران بيش از 100 نفر كرماني شهيد شدند. همه نيروهاي كيفي بودند. اينها همه در شمالغرب شهيد شدند براي حفظ تماميت ارضي ايران.
كار ديگري كه اين رسانه‌ها مي‌كنند تجزيه‌طلبي را عادي جلوه مي‌دهند. در كدام كشور دنيا اصل سرزميني را به مزايده مي‌گذارند كه حالا ايران بخواهد بگذارد و اين را با كمال وقاحت عادي جلوه مي‌دهند. اصل تجزيه سرزمين را با طلاق مقايسه مي‌كنند! تلاش مي‌كنند تا قبح تجزيه‌طلبي بريزد. علاقه دارند كه نيروي قومي و نيروهاي سلفي را در اين فعال كنند تا چرخه آشوب فعال شود.
 در مهندسي انتخابات ۱۴۰۰ حكومت را بي‌سپر كرد و ميانه جامعه را از صندوق راي دور شد. الان شما مي‌بينيد كسي با رييسي كاري ندارد. حكومت را بي‌سپر كردند. از دانشگاه‌ها تشكل‌زدايي كردند، روزنامه‌ها را به محاق بردند. قدرت رسانه‌اي كشور را به خارج بردند. نگذاشتند قانون انتخابات حزبي شود. اصلا باعث خجالت است. قدرت رسانه‌اي ايراني‌ها در خاورميانه بسيار خوب است. وسط را خالي كردند. مرجعيت رسانه‌اي را به خارج انتقال دادند. ما بايد به سهم خودمان وسط را پر كنيم يعني جامعه مدني را قوي كنيم. يعني نيروهاي ميانه، عاقل، دلسوز، كارشناس اينها بايد بيشتر با هم باشند. بيشتر هم‌افزايي كنند، بيشتر تشكل‌ داشته باشند، بيشتر اوضاع كشور را رصد كنند. بيشتر مواظب كشور باشند. تا ما از اين شرايط بحراني بيرون بياييم. گفتم در شرايطي هستيم كه از يك طرف قدرتمندترين نهاد كشور بعد از سه ماه يك علامت مثبت به مردم نداده تا مردم يك مقدار اميدوار بشوند. از طرف ديگر در خارج يك موسسه اقتصادي براندازي شكل گرفته كه مي‌خواهند همه‌چيز را ويران كنند و كساني كه مي‌خواهند ويران كنند پول گيرشان مي‌آيد و يك روز هم به ايران نمي‌آيند. گفتم راهش هم احياي عقلانيت، ميانه‌روي و حد وسط است. تعبير جامعه‌شناسي آن هم مي‌شود تقويت جامعه مدني. شما فرض كنيد جامعه مدني تقويت نشود يك تعداد تندرو مي‌روند يك تعداد تندروتر ديگر مي‌آيند. اين كساني كه هنوز دست‌شان به جايي نرسيده اينجوري در ماهواره‌ها فحش مي‌دهند شما تصور كنيد فردا اگر قدرت بگيرند چه كار مي‌خواهند بكنند.